آی خانوم اکبری روضه میخواند.

در داغترین لحظه غوغای اشکها میگوید: حاجت نگرفته نری ها. اون حاجت مهمت رو نیت کن.


و من غرق خیال می شوم.


کنار خیابان ایستادم.

ایستادنم کمی مشکل است. بار سنگینی در آغوش دارم!

بچه ها می دوند و شیرینی میگیرند.

بوی گل و گلاب و اسپند

سر بلند میکنم برای شکر.

زنی را میبینم که از طعنه زنندگان بود

در درگاهی پنجره گوشه پرده را به انگشت کنار زده و با بهت و خجلت نگاه میکند.

لبخند میزنم و میگویم:

دیدی بالاخره آقای ما هم آمد.


و هذا یوم فرحت به آل الله

برجعت الحسین علیه السلام


آی اون روز آوارگی ام به در خونه این آقا و آن آقا و این بانو و آن بی بی، تماشایی است

همانگونه که امروز در به در و آواره روضه هاشونم.


الهی بحق حسین

بحق جده

بحق ابیه و امه

بحق اخیه و اولاده

بحق اخته و اخیه عباس

و بحق شیعته و موالیه

اشف صدرهم و صدرنا بظهور و بحضور الحجه


آمین


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سوالات استخدامی اموزش و پرورش تخصصی و عمومی /سوالات اموزگار ابتدایی zibaee بسم الله رمان های عاشقانه دوچرخه سواری فوتبال پلاس Natalie Angel