پدربزرگ سینه‌اش خِس‌خِس می‌کند و با هر سرفه، اشک از چشمانش پایین می‌آید.

داد می‌زند: آی نفسم بالا نمی‌آید!!!

از مادر می‌پرسم: نفس آدم از کجا باید بالا بیاید؟

می‌گوید: از ریه‌اش.

می‌گویم: حالا چرا نفس پدربزرگ از ریه‌اش بالا نمی‌آید؟

جواب می‌دهد: چون عفونت‌ها سینه‌اش را گرفته و تنگ کرده!

من فکر می‌کنم که دل آدم، همان ریه‌اش است. چون وقتی دل آدم تنگ می‌شود، هم نفسش بالا نمی‌آید و هم از چشمانش اشک می‌آید.

من هم وقتی دلم تنگِ تو می‌شود، گریه‌ام می‌گیرد و نفسم می‌گیرد و داد می‌زنم: آی چرا نمی‌آیی؟؟؟

که من نفس بریده و دل تنگ و خیلی خرابتم، تو کجا و در چه حالی؟

 

 

عکس و متن از من، منِ تو

شعر عکس از فریدون مشیری


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکلمه های شاهو قادری پاورفیلم محمد مهدی عیدی اردلی رایادان BIT CLUB NETWORK مصباح کافی نت انلاین ساخت درب تمام اتوماتیک باربری در حکیمیه ، اتوبار در حکیمیه سختی گیر