پرده اول: مجازیات
یکی برام نوشته:
بماند که من از این خطابِ بانو، هیچ خوشم نمیآید که هرکی بانو خطابم کرد، پشت بندش خواست بانو خر کند!
پرده دوم: واقعیات
پزشک اداره بهم میگه:
بماند که دکتر همیشه در تشخیص و ترغیب تو به درمان، اغراق بسیار دارد!
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم وَز داسِ سپهرِ سرنگون، سوده شدیم
دردا و ندامـتا که تا چشــم زدیـم نابـوده به کامِ خویش، نابوده شدیم!
شعر از: خیام
پرده سوم: طنزیات
زمان ما یه لطیفهای بود که میگفت: یارو نشسته بوده، یهو یه پروانه میاد میشینه رو شونه راستش و در جا یه مگس رو شونه چپش!
طرف یه نگاه به راست میکنه، یه نگاه به چپ، میگه: بالاخره ما نفهمیدیم گُـلیم! یا گُو.یم!
بماند که حیوان حیوانه!
مایِ فرسوده از نگاهِ دوربین خواهرجان
رستوران دلستان تبریز - مهرماه 1398
درباره این سایت