نفله رو یادتون هست؟

همون رئیسی که تا می‌تونست چِزوندَتَم!

امروز فرم تسویه حسابشو آورد که امضاء کنم.

امروزی که من رئیسم و اون مستعفی!!

 

همچین که امضاء می‌کنم، یاد اون روزی میوفتم که بهش گفتم:

تو اداره، ما سنگ ریزه‌های تهِ جوبیم و امثال شما آب رَوان.

شما می‌رید و گاهی ما رو می‌سابید و جابه‌جا می‌کنید.

ولی مهم اینه که شما رفتنی هستید و ما (تا زمان بازنشستگی یا مرگمون) تو این ادارات موندنی!

حالا ببین کِی بشه که بِری و ما یه نفس راحت بکشیم و بخندیم!!



لبخندی میاد رو لبم

نه این که از برگشتن ورق روزگار به نفع خودم و به ضرر اون خوشحال باشم نه!

خنده‌ام می‌گیره از اینکه هیچ کدوم از روزای بد این دنیا موندنی نیست.

از اینکه ماها چقدر غافلانه تلاش می‌کنیم که برخلاف جریانِ دنیا شنا کنیم

و از اینکه اگه خدا بخواد چه آسون کارها برعکس میشه.


به قول آبّام: یا رب نظر تو برنگردد، برگشتن روزگار سهل است

 

پ ن: اشتباه می‌کردم. نه فقط اون که خود منم رفتنیم!

و تو این رفتن‌ها، کاش اونچه که از آدم می‌مونه، خاطره‌ی خوب باشه.



آبّا = پدربزرگ به طالقانی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه پرستاری ایـران تـــم معرفی فروشگاههای اینترنتی آموزش موسيقي فروش اينترنتي ابزار آلات Sarah بیستمین پرسش مهر رئیس جمهوری تشریفات عروس Michelle